آیت الله ابوالقاسم علیدوست، در جلسه درس خارج فقه مورخ 23/2/ 94به مناسبت سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام به شرح گوشهای از بیانات آن حضرت پرداختند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السّلام علی رسول الله و علی آله آل الله الذّین بهم فتح الله وبهم یختم الله و لعنة الله علی اعداِئهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.
«یا هشام لو کان فی یدک جوزة و قال الناس فی یدک لؤلؤة ما کان ینفعک و أنت تعلم انها جوزة و لو کان فی یدک لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرک و أنت تعلم انها لؤلؤة ».(تحف العقول، ص 378).
در آستانه شهادت امام کاظم علیه السلام قرار داریم، در مقایسه با امام باقر و امام صادق علیهما السلام، تراث زیادی از امام کاظم ع در دسترس نداریم ولی همین مقدار، در بردارنده مطالبی عمیق و راهبردی و استراتژیک است، نکاتی در این میان است که جهانیان از هر ملت و مذهب را فایده میرساند.
یکی از احادیث طولانی حضرت علیه السلام که ابن شعبه حرانی در تحف العقول نقل کرده است، نصایح حضرت علیه السلام به صحابی خود هشام بن حکم قدس سره است، این حدیث دنیایی از معارف را در خود جای داده است و جای آن دارد که در شرح آن پایان نامه هایی در ساحت های گوناگون آن؛ نگاشته شود.
هشام بن حکم به گفته شیخ مفید آنچنان در نزد امام صادق علیه السلام مقام و منزلت داشت که گاهی برخی را به شگفتی وا می داشت. وی می نویسد: روزی هشام بن حکم در منی بر آن حضرت وارد شد در حالی که تازه جوانی بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند حمران بن اعین و قیس ماصر و یونس بن یعقوب و ابوجعفر احول و غیر آنها حضور داشتند. در حالی که از تمامی حاضران کوچکتر بود، امام صادق علیه السلام او را بر همگان مقدم داشت. همین که امام دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛ «این با قلب و زبان و دستش یاری کننده ماست.» (سفینة البحار، ج 2، ص 719).
امام کاظم علیه السلام به شخصیتی مانند هشام بن حکم چنین پند می دهد: «اى هشام! اگر گردویى در دست داشته باشى و مردم گویند دُرّ است، تو را که مىدانى گردو است سود نمىدهد و اگر درّى در دست داشته باشى و همه گویند که آن گردو است و تو خود مىدانى درّ است سخن ایشان هیچ زیانى براى تو ندارد.»
در جنگ جمل قبیله اَزْد، مدفوع شتر عایشه را میگرفتند و آن را میشکافتند و میبوییدند و میگفتند:
وه که مدفوع شتر مادر ما، بوی عطر میدهد!! چه بوی دلاویزی از آن بر میخیزد؟!! (نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 2، ص 254).
مدفوع حیوان، مدفوع است این کار نه تنها آنها را سود نرساند بلکه باعث بیچارگی شان هم شد.
درس هایی از این روایت را میتوان به شرح ذیل بر شمرد:
1. درس توحید
انسانهای موحد، دنبال حق و واقع اند، در طول زندگی به دنبال خدایند، کسی که در عبادات موحد است و تنها خدا را سزاوار پرستش میداند، از اسارت شهوت و مقام و مال و مخلوقاتی مثل خود، آزاد می شود یعنی دیگر معبود او و هدف او در زندگی چیزی غیر از خدا، نیست و لذا بخاطر غیر خدا، حاضر نیست ذلت را قبول کند و گردو را لؤلؤ شمرد، پس توحید، روح آزادگی را در انسان می دمد و انسان را آزاد می گرداند و چنین انسانی دیگر فرمانبر زور و زر نیست.
2. درس امید و صبر
گاه شود که انسان کار خوبی انجام میدهد اما آنگونه که انتظار میرود، استقبال نمیشود، ولی باید به کار خوب امید داشت و دانست که روزی جای خود را باز میکند، باید صبوری به خرج داد تا لؤلؤ شناسی از راه رسد، و گرنه دیگری بدون امید و صبر، در مقابل این عدم استقبال، با یأس و عجله ظاهر میشود و تیشه بر ریشه کار خوب خود میزند.
3. میزان بهای حرف مردم
برخی مدار زندگی را به مرکزیت سخنان مردم میگردانند، دائم به فکر حرف مردم هستند و رفتارشان را مطابق با نظرات آنها تغییر می دهند، این روحیه اگر لؤلؤ به دست داشته باشد، با سخن مردم آن را کمتر از گردو میشمرد و به کناری مینهد و اگر کمتر از گردو داشته باشد، با سخن مردم آن را بر سر می نهد که برتر از لؤلؤ دارد. واقعیت را فقط در میان سخنان مردم جستجو کردن، جز ورز و وبال چیزی به دنبال ندارد.
در مقابل این افراط در ارج نهادن به حرف مردم، تفریطی هم دیده میشود که هیچ ارزشی برای حرف مردم قائل نمیشود، تا آنجا که بازتاب طبیعی سخنان خود در فهم مردمان را بی اهمیت میداند و میگوید: من حرفم را زدم هرکس، هرگونه که میخواهد برداشت کند.
دوستان گرامی ما مجاز نیستیم که به حرف مردم بیإعتنای کامل باشیم. قرآن کریم میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ (سوره مبارکه بقره: 104). در شأن نزول این آیه "ابن عباس" مفسر معروف اسلام نقل مىکند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهى مىکرد، گاهى از او مىخواستند کمى با تانّى سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند، و سؤالات و خواستههاى خود را نیز مطرح نمایند. براى این درخواست، جمله "راعنا" که از ماده"رعى" به معنى مهلت دادن است به کار مىبردند. ولى یهود همین کلمه"راعنا" را از ماده "رعونه" که به معنى کودنى و حماقت است استعمال مىکردند. (در صورت اول مفهومش این است: "به ما مهلت بده" ولى در صورت دوم یعنی اینکه "ما را تحمیق کن"!). در اینجا براى یهود دستاویزى پیدا شده بود که با استفاده از همان جملهاى که مسلمانان مىگفتند، پیامبر یا مسلمانان را مسخره کنند. این آیه نازل شد و براى جلوگیرى از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله "راعنا"، جمله "اُنظرنا" را به کار برند که همان مفهوم را مىرساند، و دستاویزى براى دشمن لجوج نیست. بعضى مفسران گفتهاند که جمله راعنا" در لغت یهود یک نوع دشنام بود و مفهومش این بود بشنو که هرگز نشنوى" این جمله را تکرار مىکردند و مىخندیدند!. بعضى دیگر نقل کردهاند که یهود به جاى راعنا"، "راعینا" مىگفتند که معنیش "چوپان ما" است، و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را مخاطب قرار مىدادند و از این راه استهزا مىکردند. البته این شأن نزولها، با هم تضادی ندارند و قابل جمع می باشند.
این نمونه توجه به سخنان مردم و مدیریت آن است، در کل باید در قبال حرف مردم، موضعی از اعتدال را نگاه داشت.
4. میراث داران غیر متعهد و ولخرجان مسرف
اقتصاد دانان ملت ها را به دو گروه تقسیم میکنند: الف) نسلی که هنوز به دنیا نیامده؛ بدهکار است.
ب) نسلی به هنوز به دنیا نیامده، غنی و مالدار است.
نسل مالدار بعد از تولد به دو گروه تقسیم میشوند، برخی قدر میراث بر جای مانده را نمیداند و چوب حراج به ارثیه میزند. شیخ اجل سعدی در باب هفتم گلستان در تاثیر تربیت مینویسد:
پارسا زادهای را نعمت بی کران از ترکه عمان به دست افتاد فسق و فجور آغاز کرد مبذّری پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد...............تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر میدوخت و لقمه لقمه همیاندوخت دلم از ضعف حالش به هم بر آمد....
گروه دیگر بر حفظ و ترمیم و پیشرفت میراث بر جای مانده؛ تلاش میکنند، از یک کارخانه، دو میسازند و از دو، سه ... هم خود را فایدهای بیشتر میرسانند و هم منشأ اشتغال و برکت برای دیگران میشوند.
دوستان گرامی هدفم از این مقدمه آن بود که به شما طلاب گرامی یاد آور شوم که ما از رهگذر تلاش ها و مجاهدت های پیامبران و اوصیای آنان و عالمان و صالحان به ویژه حضرت ختمی مرتبت ص و عترت معصوم او ع پیش از آنکه به دنیا بیاییم، میراث کلانی داشتیم و اکنون انتخاب با من و شما است که تا با این تراث چه میکنیم، در طول چند صد سال گذشته، بیشتر دین واره ها و مذهب واره ها به دست همین طلاب علوم دینی رقم خورده است، اینان نه تنها خود را بد داشتن بلکه گروهی را در پی خویش به جهنم کشاندند، اینان مصداق میراث داران ولخرج غیر متعهد هستند.
وانگهی برخی دیگر از میراث داران متعهد هستند که به پیشرفت چنان همت میگمارند که برکت نور ایمانشان، شعاع تبلیغی خود را به فراخور ملت حضرت ختمی مرتبت ص، می گستراند و بدین مقام، از برخی از پیامبران ع پیشی میگیرند.
باور بنده این است که امروزه اگر کسی در دست خود لؤلؤ و دُرّ داشته باشد، کسی بدو نمیگوید که گردو است، فقط باید به انسان ها رساند که این گوهر وجود دارد تا بهره مند شوند، در بازار مسگرها هستیم که همه بر کوبه خود میزنند و آن کس که محکم تر بکوبد، صدایش به گوشها خواهد رسید، در این تنازع بقا هر آنکس که قوی تر است ماندگار میشود. باید با بهرمند شدن از امکانات اطلاع رسانی امروزی از آن ها بهترین بهره را ببریم و نگذاریم که بر این امواج فقط محتوای ضلال سوار شود و به خانه ها برود بلکه محتوای هدایت بر امواج اطلاع رسانی بارگذاری کنیم.
|